معرفی وبلاگ
طرح لشگر فرشتگان برای معرفی زن مجاهد مسلمان و با نگاه ویژه به شهدای زن برای دانش آموزان دختر در سطح کشوراجرایی می شود.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 800
تعداد نوشته ها : 3
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
GraphistThem252
 

ساجد_ از آن وقتی که این نهضت شروع شد مکرر هر چند روز یک مرتبه، زنان و مردان می آمدند پیش من و اصرار میکردند شما دعا کنید تا شهید بشویم.

زنان در طول هشت سال دفاع مقدس، حضور گستردهای داشتند، چه در جبهه و چه در پشت جبهه و این از مسائلی بود که بسیار کم دیده شده و باعث قوت نظام اسلامی بود. امام خمینی(ره) فداکاری آنها را اعجاب آمیز می‌دانست به گونه‌ی که قلم از بیان آن عاجز و شرمسار است «مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آنقدر اعجازآمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز بلکه شرمسار است.

از آن وقتی که این نهضت شروع شد مکرر هر چند روز یک مرتبه، زنان و مردان می آمدند پیش من و اصرار میکردند شما دعا کنید تا شهید بشویم، من دعا میکنم که شما موفق بشوید ثواب شهادت داشته باشید، برای اسلام خدمت کنید، این روحیه موجب پیشرفت است، جدیت کنید که این روحیه محفوظ باشد.» امام این روحیه را یک تحول روحی و فکری میخوانند که باعث رسیدن به پیروزی میشود: «بعضی خانمها می آیند، میگویند شما دعا کنید، شهید بشویم، بعضی از برادرها میگویند که دعا کنید ما شهید بشویم. این تحول روحی و فکری که در ملت همه طبقاتش پیدا شد، همه هم یک مطلب را دنبال کردند و آن جمهوری اسلامی، این باعث پیروزی شد برای اینکه حق بود و حق پیروز است. این را باید حفظ کنید.»و بدین ترتیب نمیتوان آنها را از صحنه خارج نمود هر چند خسارت زیادی بر آنها وارد کنند: «ملتی که عشق شهادت در دل زن و مرد و کوچک و بزرگش جوش میزند و برای شهادت، هر یک بردیگری سبقت می‌گیرد و از شهوات دنیایی و حیوانی گریزان بوده و عالم غیب و رفیق اعلی را باور کرده است، با این خسارت هر چند بزرگ باشد از صحنه خارج نمی‌شوند.» و بدین گونه است که همه برای شهادت آماده اند: «جوانان ما همه برای شهادت آماده اند و حاضرند، مرد و زن ما برای شهادت حاضرند.» به عنوان نتیجه بحثهایی که گذشت از سخن امام استعانت می‌جوییم و سخن خود را به پایان میرسانیم.

«شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجش‌های بشری و انگیزه های عادی ارزیابی کرد و شهید در راه حق و هدف الهی را نتوان با دیدگاه امکانی به مقام والای آن پی برد که ارزش عظیم آن، معیارهای الهی و مقام والای این، دیدی ربوبی لازم دارد و نه تنها دست ما خاکنشینان از آن و این کوتاه است که افلاکیان نیز از راه یافتن به کنه آن عاجزند چرا که آنها از مختصات انسان کامل است و ملکوتیان با آن مقام اسرارآمیز فاصله ها دارند.

دسته ها :
19:8
درسی که ماندلا، مقام معظم رهبری گرفت!

من فهمیدم که این بذر، سبز شد؛ عین همان وضعیت ایران. تمام خیابانهاى شهرهاى بزرگ آفریقاى جنوبى از سیاهان پُر شد و یک عدّه از سفیدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپیمایى کردند و گفتند ما هم با حکومت تبعیض نژادى مخالفیم!

دسته ها :
18:56
ماجرای مأموریت سختی که شهید بابایی در آزادسازی خرمشهر برعهده داشت ساجد_سردار شهید «احمد بابایی» فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 27 محمد(رسول‌الله ص) بود که در مرحله سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» پس از هشت بار مجروحیت در 20 اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسید. مأموریت سخت برای آزادسازی خرمشهر در نخستین شب آغاز عملیات «الی بیت‌المقدس» باید با قایق عرض کارون را عبور می‌کردیم و بین درختان کوتاه استتار می‌کردیم. شهید بابایی گفت: «شما باید یک هفته در محاصره دشمن بجنگید؛ هر قدر می‌توانید مهمات بردارید». این راهنمایی و تدبیر او در مقاومت بچه‌ها بسیار تأثیر داشت. با همه شرایط و حملات شدید دشمن، فرماندهی احمد بابایی خاکریز را از دست دشمن آزاد کرد و تا آخر هم آن را حفظ کرد. بچه‌ها همه خسته بودند، اما خاکریز حفظ شده بود؛ شهید بابایی از خوشحالی، رزمندگان را در آغوش می‌کشید؛ با توجه به اینکه بسیاری از بچه‌ها مجروح و شهید شده‌ بودند، دوباره گردان را سازماندهی کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «ما مأموریت سختی در پیش رو داریم». نفر چهارم از سمت راست شهید «احمد بابایی» فرمانده گردان مالک اشتر جراحت دستش را از نیروها مخفی می‌کرد در مرحله دوم عملیات، پس از تصرف ایستگاه حسینیه، گردان تا سیل‌بند مرز پیاده حرکت کرد؛ نیروها باید تا توپخانه عراق می‌رفتند؛ بابایی به نیروها گفت: «تا می‌توانید سلاح سبک با خودتان بیاورید، چون سلاح سنگین در مرحله بعد به درد کار ما نمی‌خورد». وقتی نیروها به پشت خاکریزهای مقر توپخانه عراق رسیدند، شهید بابایی با فریاد الله‌اکبر و شلیک کلت منور، دستور حمله را صادر کرد؛ در اینجا دست بابایی مجروح شد، اما نگذاشت بچه‌ها بفهمند. نیروها به طرف خرمشهر حرکت کردند، این گردان در 5 کیلومتری خرمشهر با یک گردان ارتش به طرف دشمن حمله را آغاز کرد؛ درگیری شدید رخ داد و عراق لشکرهای زرهی خود را وارد صحنه نبرد کرد؛ نیروها با کمبود مهمات، خصوصاً گلوله آرپی‌جی روبه‌رو شده بودند؛ دنبال مهمات در میان خاکریزها می‌گشتند؛ تا اینکه شهید زین‌الدین از راه رسید؛ او با موتور با موتور مهمات می‌آورد و بچه‌ها تانک‌ها را هدف قرار می‌دادند. دو روز بعد که خط شکسته شد، یک هلی‌کوپتر در خط به زمین نشست و بابایی با دستی گچ گرفته از آن پیاده شد؛ گردان را جمع کرد و گفت: «یک مرحله دیگر مانده تا خرمشهر را از محاصره نجات بدهیم». او صحبت می‌کرد و بچه‌ها از شدت علاقه‌ای که به او و سخنانش داشتند، گریه می‌کردند. گردان مالک باید گلوگاه شلمچه به خرمشهر را می‌بست. مرحله سوم عملیات آغاز شد و احمد بابایی نیز با دیگر بچه‌ها فقط در مقابل دشمن می‌جنگید؛ او به عنوان فرمانده گردان و با یک دست تانک‌های دشمن را هدف قرار می‌داد. تمام بچه‌های مالک، یک بازوبند «یا زهرا(س)» را همراه داشتند؛ درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند؛ در این گیر و دار، بابایی بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمی‌گذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند؛ چون در این صورت هیچ روحیه‌ای برای آزادی خرمشهر باقی نمی‌ماند. از هیچ چیزی نمی‌ترسید نادر بابایی، برادر فرمانده شهید گردان مالک اشتر، در توصیف شخصیت او می‌گوید: چیزی که در وجود این بشر وجود نداشت، ترس بود؛ در آن وضعیت دشوار که دشمن با تمام توان زرهی‌اش به ما حمله کرده بود، احمد خیلی آرام و با وقار پشت خاکریز قدم می‌زد و نیروها را آرایش می‌داد؛ طوری که تعدادی از برادرها به ایشان اعتراض کردند و گفتند: «برادر احمد! چرا مسایل امنیتی را مراعات نمی‌کنید». خود احمد به این امر کاملاً آگاه بود و می‌دانست که باید مراعات کند؛ ولی اگر او در زیر آن آتش سنگین کمر خم می‌کرد، دیگر روحیه‌ای برای نیروهای زیردست او باقی نمی‌ماند که با دشمن دست و پنجه نرم کنند؛ از این رو، با قامتی استوار قدم برمی‌داشت و هوشمندان رزم‌آوران گردانش را هدایت می‌کرد. احمد بابایی به واسطه جراحت در مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر و قطع انگشت دستش، با دست گچ گرفته در منطقه حضور پیدا کرده بود و می‌گفت: «تقدیر خداوند هر چه باشد، همان اتفاق می‌افتد و اگر نوبت من رسیده باشد، خودش به سراغم خواهد آمد». از این رو، هیچ واهمه‌ای از آتش دشمن نداشت و با شلیک‌های ممتد آرپی‌جی، تانک‌های دشمن را شکار می‌کرد تا اینکه در شامگاه دوشنبه بیستم اردیبهشت بود که در حین شلیک یکی از همین آرپی‌جی‌ها مورد اصابت رگبار گلوله‌های خصم متجاوز قرار گرفت و به شهادت رسید. در بخشی از وصیت‌نامه شهید «احمد بابایی» آمده است: همسرم به تو قول می‌دهم اگر پیش خدا آبرویی داشتم از تو شفاعت کنم.
دسته ها :
18:47
X